تولد بابایی و 6 ماهگی آرمین
بعد از کلی کار و خستگی که برای تدارک تولد همسری دیدم ساعت 12 شب بود که با همسری دسر و شلغم خوردیم و بهش تولدشو تبریک گفتم و یکی از کادوهاشو بهش دادم( عکسی از چهره من و همسری طراحی شده که یه قطعه شعر هم کنارش نوشته شده بود) عزیزم تولدت مبارک صبح زود بیدار شدم و وسایل گردش رو آماده کردم و برنج دم کردم و صبحانه درست کردم با همسری خوردیم بعد مامی و ددی اومدن دنبالمون رفتیم بیرون خیلی خیلی خوش گذشت جوجه کبابها هم محشر شده بودن آفرین به خودم ...
نویسنده :
الهه
2:31